تصویر برگزیده
آرشیو
آخرین اخبار

 
 
ویژگی های برجسته شهید: روزهای دوشنبه و پنجشنبه را بنا به فرموده ی امام خمینی، روزه می گرفت. رفتاری صادقانه داشت و اهل محافظه کاری نبود. در روستاهایی که به شغل مقدس معلمی می پرداخت، کلاس قرآن داشت  و نماز جماعت را برگزار می کرد. میانه ای با تک روی نداشت و تصمیماتش را براساس مشورت اتخاذ می کرد. مدیریت وی به گونه ای بود که کسی تشخیص نمی داد، رئیس کیست و مرئوس کیست.                                                                 
خاطره: یک بار صحبت از ازدواج سید محمد حسین به میان آمد. تازه سر صحبت را باز کرده بودیم که گفت: پدرجان! اول خمس و زکات مالتان را جدا کنید، اگر دیدید اضافه آمد، آن وقت در باره ی ازدواج من صحبت کنید.
سفارش شهید: برادران عزیز! درس و تقوای الهی را در سرلوحه کارتان قرار دهید.
خواهران عزیز! حجاب اسلامی را رعایت کنید. الگویتان حضرت فاطمه زهرا(س) باشد.
خدایا! ما را با شهدا و صالحین در جهان  آخرت محشور فرما.
وصیت نامه سردار شهید محجوب
 اشهدلا الا الله      واشهدان محمد(ص) رسول ا… واشهدان علیا ولی الله
الله اکبر(3)            الحمد ا… (3)           سبحان ا…
خدارا سپاس می گویم که مرادر زمانی آفریدی که بتوانم شهادت را درک  کنم   سپاس می گویم خدای را که توفیق داد تا جزء یاری دهندگان  دینش قرار بگیرم . و تقاضایم  از خداوند این است که قبول فرماید. خدایا تورا شکر می گویم که  چنین رهبری  به ما دادی  تا درسهای  حضرت  امام حسین (ع)  را دوباره به ما بیاموزد. خدا یا تو را  شکر  می گویم  تا  پدر ومادرم را مومن و سالم  قرار دادی که مرا با  تربیت  اسلامی  پرورش دادند خدایا من بنده شرمنده خوار وذلیل توهستم خدایا نتوانستم دستورات تورا عمل کنم ولی از تو ضعیفانه می خواهم که مرا ببخشی.خدایا من از   کرده خود آ گاهم از درگاه با عظمتت می خواهم که با عدل خودت  با  من رفتار نکنی وبا عدل  خودت  با من رفتار کنی خدایا من ضعیف تر از آن   هستم که وصیت به معروف کنم ولی چون فرمان داده ای  مسائلی  که  در  دلم می ماند ونمی توانم طرح کنم  بصورت وصیت  برای  برادران  دینی   وایمانی خودم می نویسم.  پدر ومادرم وخواهران  و برادرانم  من  هرچه برای شما بنویسم کم است وفقط این را می گویم که من نتوانستم حق شما را   بجا آورم متواضعانه وغریبانه از شما می خواهم که  مرا  حلال کنید  واز   دوستان وآشنایان برایم طلب مغفرت کنید. همسرم  من  خجالت  زده  شما  هستم  که  نتوانستم  برای شما یک همسر دائمی  باشم  امیدوارم  که  مرا ببخشید  واز خدا برای من طلب  مغفرت نمائید و خود را با قرآن وعبادت  سرگرم کنید که عمر دنیا بسیار کوتاه می باشد وصیت من به مسئولین این  است که سهل انگاریهای  خود را به پای جنگ  نگذارند که  پس  از پایان  رسوا خواهند شد. وصیتم  به مسئولین نظامی این است که مردم را متوجه   جنگ بکنندچون در پشت جبهه حقیقت جنگ ونیرو های مورد نیاز جنگ روشن نشده است  ومتواضعانه  می  خواهم که از نیرو هایی که به جبهه  می روند کمال استفاده را بنمایند.  وصیت  دیگرم   به برادران  همکارم معلمین ومربیان عزیز می باشند: برادران عزیز من کوچکتر از آن هستم  که به شماوصیت کنم ولی از این جهت  که چند وقتی در بین شما بوده ام این اجازه را به خودم می دهم که بگویم برادران استقلال و آزادی آگاهی جامعه مدیون زحمتهای شماست کاری کنید قبل از تعلیم تربیت شان کنید که قرآن پرورش را بر آموزش مقدم شمرده است همانطورکه خودتان در  خانه قبل از تعلیم کودکانتان به پرورش آنان  می پردازید. وصیت دیگرم به دانش آموزان عزیز امیدهای کشورمان اسست برادران عزیز درس و تقوای الهی را سر لوحه  کارتان  قرار دهید و بوسیله  درس خواندن  از معلمین تان تشکر بکنید که علی (ع)در این مورد می فرماید«من علمنی حرفا فقد سیرنی عبدا» هر کسی یک کلمه بیاموزد مرا بنده خودش ساخته است. وصیت دیگرم به خواهران حزب ا… است که کرارا شهیدان عزیز وصیت به آن کرده اند وآن رعایت  حجاب  اسلا می است  که  برای ضد    انقلاب و شرق  وغرب کوبنده  تر از خون شهیدان می باشد و الگوی تان    حضرت فاطمه (س) باشد. وصیت آخرم به خا نوا ده های مفقودین وشهدا   واسرا می باشد : خانواده های  عزیز  مطمئن  باشید  مورد  توجه خداوند   هستید و براین شهاد تها واسارتها  صبر کنید  که  خداوند با صبر کنندگان   است  و در پایان  از  خداوند  متعال  و غفور و رحیم می خواهم  که  امام عزیزمان را سلامت بدارد. خدایا رزمندگان عزیز رابا قرآن ونهج البلاغه ومفاهیم آن آشنا  بگردان خدایا  امت اسلامی مارا از روحانیت اصیل جدا  مگردان که جدائی  مردم از  روحانیت مثل جداشدن مردم از اسلام  است خدایا در آخرین لحظات جان کندن ایمان ما را حفظ کن  و ما  را با شهدا صالحین در جهان آخرت محشور بفرما . خدایا  پدر  ومادر  و معلمین  و  کسانی که بر گردن ما حقی دارند از ما راضی بگردان.
                خدایا چنان کن سر انجام کار                                                                                                             تو خشنود باشی وما رستگار
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار.
وصیت نامه سید محمد حسین محجوب در تاریخ  28\2 \65 در تاریکی  میان سنگر با آتش شدید دشمن 35\7 دقیقه شب.
الهی رضا به رضائک تو
خدایا راضی شدم به رضای تو
   28\2\65 سید محمد حسین محجوب 
زندگی نامه
کودکی که در پنجم فروردین ماه 1340 صدای گریه اش در خانواده ی محجوب در روستای گلیان شیروان پیچید، «سیّد محمّد حسین» نام گرفت. با تولد سومین فرزند پسر خانواده ی محجوب، شادی و سرور همه ی اعضای خانواده را فرا گرفت. پدر و مادرش می گویند: «نذر کردیم خداوند متعال  هر فرزند پسری که به ما عطا فرماید نامشان را با پیشوند سیّد محمّد شروع کنیم. از این رو نام هر چهار پسرمان را سیّدمحمّد رضا، سیّدمحمّد علی، سیّدمحمّد حسین و سیّدمحمّد حسن گذاشتیم.»(1)
او توانست در سه ماه، خواندن قرآن را در مکتب خانه ی روستا بیاموزد. سیّد محمّد حسین دوران تحصیلات ابتدایی را در هوای آزاد و پاک روستا به پایان رساند. «وی از دانش آموزان خوش اخلاق و مؤدّب دبستان به شمار می رفت و الگوی دانش آموزان بود.»(2) در سن نوجوانی به کمک پدرش می شتافت و در باغداری و درو گندم و جو به خانواده کمک می کرد.
تحصیلات راهنمایی را در مدرسه ی امیرکبیر و متوسطه را در دبیرستان شریعتی شیروان به اتمام رساند.
«تحولات سال 1357 سیّدمحمّد حسین را به سوی انقلاب کشاند.
       
1- سید رضا، محجوب–  سیده صفیه، خادم(پدر و مادر): سرگذشت پژوهی، ص 46
2 علی اکبر، پور(دوست): سرگذشت پژوهی، ص 186
 
انقلاب تحول شگرفی در روحیاتش ایجاد نمود. او فعّالیّت های گسترده ای را  علیه رژیم ستم شاهی شروع کرد. شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات شیروان و مشهد، پخش اعلامیّه های امام خمینی و شعار نویسی از عمده فعّالیّت های سیاسی وی به شمار می رفت.»(1)
با پیروزی انقلاب اسلامی، به بسیج پیوست و همواره سعی می  نمود، ارتباط خود را با سایر ارگان های انقلابی نیز حفظ کند. درسال 1362 موفّق به اخذ مدرک فوق دیپلم از تربیت معلّم شهید خورشیدی گردید. مدّت سه سال در نقش مربی قرآن، مربی پرورشی، مدیریّت مدارس و مسؤول امورتربیتی خدمت کرد.
    از وقتی که زمزمه های تجاوز نظامی عراق به ایران اسلامی را شنید، نتوانست در مقابل این گستاخی دشمن سکوت کند. از این رو برای اوّلین بار در سال 1361 بدون اطلاع خانواده اش عازم جبهه گردید. سیّد محمّد حسین چهار بار به جبهه عزیمت کرد و در عملیّات های خیبر و مهران شرکت نمود. در سال 1362 از ناحیه ی پشت و پا مجروح گردید.   
او می گفت: «ایران سرزمین نعمت هاست. قدرش را بدانید. انقلاب، نیازمند رنج و غم و مصیبت است و ما باید در مقابل آن ها صبر و تحمل داشته باشیم.»(2) روح آزاد اندیش سیّد محمّد حسین وی را به آن سوی مرزها کشاند. وی از جمله کسانی بود که به درد و رنج مردم مظلوم و مسلمان فلسطین فکرمی کرد.
و سرانجام… سیّد محمّد حسین در منطقه عملیّاتی قلاویزان (مهران) در حالی که معاونت گردان قدرت الله لشگر 5 نصر را به عهده داشت بر اثر اصابت ترکش در تاریخ 29/2/1365 درکنار مولایش، حسین بن علی (ع) آرام گرفت. پیکر پاک آن سردار رشید اسلام بعد از تشییع به روستای گلیان منتقل و به خاک سپرده شد
1-علی اکبر، قربان زاده(دوست و همرزم): سرگذشت پژوهی، صفحات 282 – 286
2- فاطمه، محجوب(خواهر): سرگذشت پژوهی، ص 106
خصوصیّات اخلاقی و اعتقادی
براساس تصدیق بسیاری از همکاران و همرزمانش، وی چهره ای شاد، ظاهری آراسته و لبانی متبّسم داشت. به غیر از یک گروه، با دیگر افراد جامعه صمیمی و مهربان بود و آن گروه، افراد شرور و ظالمی بودند که قصد اجحاف حقوق ضعیفان را داشتند. «سیّد محمّد حسین به تمام معنا فردی محجوب بود.»(1)
«او فردی مردم دار بود و با خلوص نیّت به کمک آنان می شتافت. با اینکه جثّه ای ضعیف داشت ولی نه بار به افراد نیازمند جامعه خون اهدا کرد و چند بار برای افراد محروم و بی سرپرست روستایش برق کشی کرد.»(2) «او بسیار صریح و رک صحبت می کرد و اهل محافظه کاری نبود.»(3) «رفتاری صادقانه داشت و همین ویژگی وی را از دیگران متمایز کرده بود.»(4) اهل مطالعه بود و قسمتی از حقوق و درآمدش را صرف خرید کتب ارزشمندی مانند: نهج البلاغه، صحیفه ی سجادیه و آثار شهید بهشتی می نمود.
سیّد محمّد حسین برای نماز جماعت و تلاوت صحیح قرآن اهمّیّت زیادی قایل بود. بنا بر فرموده ی امام خمینی(ره) روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه       می گرفت. از غیبت و دروغگویی بدش می آمد و هیچ وقت به کسی اجازه  نمی داد در نزد او از کسی غیبت کند.
در فعّالیّت های دینی، پرتلاش بود. وی با کمک بزرگان و اهالی روستای خود مساجد بزرگ امام حسین (ع) و شهدای گلیان را احداث نمود.
1- محمد، صفایی(دوست و همرزم): سرگذشت پژوهی، ص 316
2- صفیه، خادم(مادر): سرگذشت پژوهی، ص 28
3- نازنین، قربان زاده(همسر): سرگذشت پژوهی، ص 267
4- محمدعلی، مجرب(دوست وهمرزم): سرگذشت پژوهی، ص 226
در روستاهایی که معلّم بود کلاس قرآن، نماز جماعت و دعای کمیل برگزار می کرد. «از کودکی علاقه ی زیادی به امام حسین (ع) داشت. ماه ها انتظار می کشید تا محرّم فرا رسد. در آن ده روز او را کمتر در منزل می دیدیم. با دوستانش مراسم عزاداری را گرم می کرد.»(1)
در مورد حلال و حرام دقّت زیادی می کرد، مخصوصاً درباره ی حق الناس خیلی سفارش می کرد. دنباله رو روحانیّت اصیل بود. «امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نمی کرد. اگر نفس گرم او در دل سنگ و سرد کسی اثر نمی گذاشت از او کناره گیری می کرد و به سراغ فرد دیگری         می رفت.»(2)
شیوه های مدیریتی وعملکردهای برجسته
مسؤولیّت ها و شیوه های مدیریتی محجوب را می توان در دو قسمت بحث و بررسی کرد:
1- در عرصه ی تعلیم و تربیت
2-  در عرصه ی دفاع مقدّس.
 در زمینه ی تعلیم و تربیت، وی گام های مؤثری برای تحول فرهنگی در افکار قشر جوان برداشت. سیّد محمّد حسین تلاش های صادقانه ای را در مدیریّت مدارس شهر و روستا، مسؤول امور تربیتی و عضویّت در ستاد نماز جمعه از خود به یادگار گذاشت. «مدیریّتش در امور تربیتی به گونه ای بود که کسی تشخیص نمی داد رئیس و مرئوس کیست. او دانش آموزان محروم شهر و روستا را شناسایی و برای آنان کفش، لباس و سایر ملزومات تهیه می کرد و مخفیانه در اختیار آنان قرار می داد.»(3)
1- سیدرضا، محجوب(پدر):همان، ص 61
2- علی اکبر، پور(دوست): همان، ص 188
3- علی، منصوریان(دوست و همکار): سرگذشت پژوهی، صفحات 196 – 199
سیدمحمد حسین در عرصه ی جنگ و دفاع مقدّس در مسؤولیّت های مختلفی همچون معاونت فرمانده گردان، مسؤول مخابرات، بی سیم چی گردان و پیک گردان خدمت کرد.
او میانه ای با تک روی نداشت و تصمیماتش را بر اساس اصل مشورت اتخاذ می کرد. سیّد محمّد حسین ضمن نظارت دقیق بر زیر دستان از مافوق خود نیز اطاعت پذیری محض داشت. وی می گفت: «‌فرمان هایی که به ما داد می شود از طرف ولی فقیه است، پس وظیفه ی ماست که از آن دستورات اطاعت داشته باشیم.»(1)
شوق وصال
‌سیّد محمّد حسین به شناخت عمیق شهادت نایل گشته بود. از آرزوهای بزرگ آن عارف وارسته درخواست شهادت از خدا بود. با توکّل به خدا و توسّل به ائمّه (ع) و شهدا می خواست، مرگش به شهادت ختم شود. او معتقد بود: «شهادت آمادگی و لیاقت می خواهد. می گفت: این دنیا و زیبایی های کاذب آن همچون عنکبوتی تارهایش را به دور تنم تنیده است و اجازه نمی دهد از معنویات جبهه و جنگ بهره مند گردم.»(2)
دوستان و همرزمان سیّد محمّد حسین می گفتند: «او گام به گام به شهادت نزدیک تر می شد.» آخرین باری که قصد اعزام به جبهه داشت هنگام خداحافظی، گفت: «این آخرین خداحافظی است.» همسرش  می گوید: «همان شب کسی در خواب گفت: سیّد حسین! ما منتظر تو هستیم خودت را به ما برسان.»

 

برگفته از سایت شهدای شیروان 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی