تصویر برگزیده
آرشیو
آخرین اخبار

وارد روستا که می شدی از همان پیچ اول جاده کودکان با دستهای آکنده از صمیمیت و صداقت به استقبالت میدویدند و آنقدر نگاه زیبایشان را حواله راهت می کردند که بی اختیار ذوق می کردی و در آغوششان می گرفتی. انگار همه برادر یا خواهران خودت هستند، این رسم دیرین اهالی روستا بود و از همان کودکی مهمان نوازی را آویزه گوش  می ساختند و راه به راه آن را تقدیم عزیزانی می کردند که از راه و بیراه مهمان روستا بودند.

کار برای رضای خدا بود و وصله دستان پدر، مهر تاییدی بر خدمات وی در تکریم خانه و خانواده بود چراکه آنجا همه روستا خانواده ات بودند و بی رضایت خلق حتی نگاهی رد و بدل نمی شد.

سفره مادر بزرگ و نقل پدر بزرگ ها همیشه شب زنده دار محافل بود و آنقدر محبت خرجت می کردند که اصلا یادت می رفت مهمانی و نه فرزند و این عادتی مالوف و رسمی دیرین در حرمت نهادن به مهمانی بود که اصلا مهم نبود کجایی است و به چه کار آمده است. مهم این بود که آن شب مهمان، مهمان روستا بود و حرمتش واجب.

شب ها که دراز می شد شب نشینی ها را رونقی دوباره بود از کدخدا و حاجی فلان و خاله فلان همه و همه دور سفره ای آکنده از شور و اشتیاق گرد هم می آمدند و از صداقت نگاهشان به هم می گفتند و از خلوص قلب هایشان می شنیدند.رسم بود بزرگترها می گفتند و کوچکترها می شنیدند .از تاریخ شفاهی روستا گرفته تا مرور و تفسیر قرآن و سعدی و حافظ، همیشه روشنی بخش محفل و گرما ساز کرسی ها بود و عجب روزگاری بود.

روستا با تمام سردی اش در زمستان از نفس های پدربزرگ و مادر بزرگ گرم بود و خنده های کودکان ریزو درشت آن حوالی با لباسهایی اغلب وصله پینه، را حال و هوایی دیگر بود.اما باز هم خانه ها گرم بود و گله مست و هیچ کس حتی در ذهنش هم نمی گنجید که روزگاری ورق برگردد و خانه هایشان را در گذر ایام رها کنند و ساکن شهر شوند.

با این وجود روستاها هنوز هم از پس ایامی چند و سالهایی بس دراز زیبا ترین خاطرات مردم این حوالی را در خود نهفته اند.خاطراتی شیرین و یادهایی شیرین تر از رفتگانی که حتی مرور یادشان هم ابهت دارد.رفتگانی که مسجد روستا هنوز هم به یاد آنها در تنهایی خود اذان را گرم می کند و نماز را بپا.

از پس همین خاطرات است که هنوز تنورها داغ یاد نان هایی اند که روزگاری در تنور به رایحه افشانی مشغول بودند تا رهگذران را تلنگری باشند بر ارزانی محبت در روستا و سنگینی حرمت در دل نان.

کوچه های روستا هنوز هم به حرمت رهگذران سابق و هجرت گزیدگان امروز سبزه بر دل رسته اند تا مبادا راه گم شود و خاطر تاریخ حزین، که روستا زادگان را چه شد.

باغ به باغ و درخت به درخت روستاهایمان هنوز هم دلتنگ طراوت فصل میوه اند.میوه هایی که تمام اعتبارشان به تعارف همسایه بود و همه لذت طعمش به پذیرایی رهگذران و دعایی که همیشه بدرقه سال بود که خدایا برکتت را بیفزا...

... و ما که میراث دار این گنجینه عظیم یاد ها و نام ها، باغ ها و داغ ها هستیم و در کوچه پس کوچه ایام هر از گاهی میزبان خاطراتی خسته از دور دستهای ذهنمان هستیم، کاش برای لحظاتی به خود برگردیم و صداقت و حرمت ها، بخشش و محبت های مادران مان در روستا را به یاد آریم و اگر حوصله داشتیم لختی بر تنهایی امروز حافظه مان بگرییم تا شاید روح ره گم کرده امروزمان ره به سر منزل مقصود برد و چشمه محبت هایمان دوباره بجوشد تنور صداقت هایمان دوباره بپزد و پای کودکانه دیروزمان دوباره امروز به یاد روزهای خوش سرشار از اندیشه های پاک روستازاده مان بدود...

ع ارتباط می کنند.مدیران نیازمند این هستند تا قدرت انتقاد پذیری شان را بالا ببرند و تعامل با خبرنگاران باعث پیشرفت فعالیت هایشان می‌شود و بسیار نقدها و راهکارها که باعث رفع مشکلات نیز می شود.

برگفته از وبلاگ شخصی علی قدرتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی