«مهدی» شبها با چشمانی باز میخوابد و باید یکی از اعضای خانواده هر شب چند بار تا صبح چشم او را ببندند تا خشکی چشمانش بیشتر از این نشود و بدتر از آن کبدش است که آن نیز مشکل پیداکرده است.
مدام بدنش را به فرش، زمین، سنگ و درخت میکشد تا شاید خارش بدنش کم شود.
مدام با چوب و سنگ و خار و خاشاک گوش و بدنش را میخواراند تا شاید خارش بدنش کمتر شود. این کارهای او بیتأثیر نیست اما بعد از آن، سوزش زخم و تنی پرخون برایش میماند.
این داستان تلخ تمامی ندارد و تقریباً هرروز باید این دردها برای «مهدی» حسن زاده تکرار شود.
بهسختی و باملاحظه بسیار به مدرسه میرود و وقتی به منزل برمیگردد خارش، زخم و خونریزی شروع میشود.
اگر دمای اتاق 50 درجه هم شود عرق نمیکند اما باید برای اینکه درد کمتری تحمل کند خانه را مرطوب کرد.
سخت میبیند و برای نوشتن مشقهایش باید خط دفترهایش را پررنگ کرد تا کجومعوج ننویسد.
هر جا مینشیند باید آنجا را جارو زد و پوستهای مرده او را از زمین جمع کرد.
و دریک جمله این مرد 10 ساله درد زیادی تحمل میکند اما...
شرح سفر...
10 کیلومتر بعد از شهر شیروان روستایی بانام «ورگ» وجود دارد که خشکی و گرمای هوایش حتی برای چند دقیقه آزاردهنده است.
با پدر مهدی ساعت 4 عصر قرار داشتیم و او باکمی تأخیر اما باعجله با موتورسیکلتی که داشت از زمین کشاورزیاش پیش ما آمد و راهنمای ما برای رسیدن به منزلشان شد.
به منزل آنها که رسیدیم متوجه شدیم خطر از بیخ گوش پدر مهدی گذشته است و کمی نمانده بوده که ماری سمی او را زمینگیر کند اما خدا را شکر...
وارد منزل شدیم مادر و خواهر کوچک مهدی به استقبال ما آمدند و اما «او» را ندیدیم!
شرمش میآمد کنار ما بنشیند و با چشمانی که انحراف دارد به ما نگاه کند.
«مهدی» شرمش میآمد بر روی فرش تمیز مادر که برای میزبانی از ما حسابی جارو کشیده شده بود بنشیند و پوست بدنش آنجا را هم سفید کند.
شاید به همین دلیل است که مادر مهدی میگوید: «به میهمانی نمیرویم و شب جایی غیر از منزل خودمان نمیخوابیم و...»
میگویند گوشهگیر شده است و هر چه سن و سالش بیشتر میشود گوشهگیرش بیشتر میشود.
دوست و رفیق زیادی ندارد و تنها همبازیاش خواهر کوچکتر از خودش است.
بالاخره «مهدی» با اصرار پدر نزد ما آمد و رو به روی ما نشست.
علت بیماری از زبان پدر
«مهدی» از زمان تولد، بدنش پوست میانداخت و این اتفاق با درد و خون همراه است و خارشهایی که در این 10 سال تمامی ندارد.
روستای ما گرم و خشک و پر از خاک است و هر وقت «او» از مدرسه برمیگردد ترکهای پوستش عمیقتر میشود.
پزشکان میگویند: «بدنش به رطوبت نیاز دارد» و به همین دلیل در و پنجرهها را با پلاستیک بستهایم تا رطوبت از خانه خارج نشود و به خاطر مهدی عزیزم گرما را تحمل میکنیم تا او کمتر درد بکشد.
هر جا که فکرش را بکنید رفتهام و هر دارویی که فکرش را کنید استفاده کردهایم اما بازهم تن فرزندم میترکد و خون میآید و چهرهاش هرروز پیرتر میشود.
پدر با چشمانی اشکآلود به همسرش که اشکهایش را پشت چادرش پنهان کرده است نگاه میکند و میگوید حاضرم خانهای که با وام مسکن ساختهام و یک کلیهام را بفروشم اما «مهدی» مان خوب شود.
پول زیادی نداریم و زمینی را اجاره کردهام تا با کشاورزی بتوانم شکم خانوادهام را سیر کنم. برای مداوای «مهدی» او را به بیمارستانهای مختلف مشهد و بجنورد بردهام اما هنوز نتیجهای نگرفتهایم.
پزشکان گفتهاند «او» باید گوشت بزغاله بخورد از طرفی هر دو روز پماد دست سازی که ترکیبی از اوره و نمک است را از داروخانهای در شیروان میخریم و بدن مهدی را چرب میکنیم تا ترک کمتری بخورد. هر قوطی این پماد 23 هزار تومان قیمت دارد.
مهدی در تمام این مدت سرش پایین بود و انگار خطایی بزرگ کرده است. چند باری چشمانش پر از اشک شد اما لبانش را گاز گرفت تا جلوی ما گریه نکند.
وازلین بجای پماد
مادر با گریه میگوید: نمیخواهم از فقر بگویم اما گاهی که پماد را به مهدی میدهیم تا خود به بدنش بمالد متوجه شدم بدنش بوی دیگری میدهد. بعدها متوجه شدم برای اینکه پمادش دیرتر تمام شود «وازلین» به خود میمالد.
مادر از ما میخواهد به مهدی کمک کنیم. به ما میگوید او را مثل برادرمان بدانیم و اگر راهی برای درمانش وجود دارد به آنها بگوییم و اگر کاری از دستمان برمیآید برای «او» انجام دهیم تا از این به بعد زخم و خون را بر روی بدن فرزندش نبیند.
منبع: تسنیم
مخاطبان عزیز میتوانند جهت کمک در تأمین هزینههای درمان «مهدی»، با ادارهکل استانهای خبرگزاری تسنیم بهشماره تماس 02142139563 تماس حاصل نمایند.
مهدی جان ان شاالله خوب میشی
امیدت ب خدا باشه